نشست نقد و بررسی رمان " مردگان باغ سبز "

ساخت وبلاگ
   

 عصر روز18 اسفند ماه 1395 چهل و یکمین نشست از سری جلسات نقد 4 شنبه که به نقد و بررسی رمان " مردگان باغ سبز " اثر " محمدرضا بایرامی " اختصاص داشت، با حضور نویسنده و جمعی از منتقدان و نویسندگان در سرای محله داوودیه برگزار گردید.

 

 

 

در ابتدای جلسه مجری جلسه سیروس نفیسی  با ذکر پیشینه ای از جلسات نقد 4 شنبه، به تقدیر از پیش کسوتان، حامیان و همراهان این جلسه پرداخت. وی سپس در معرفی مختصری از محمد رضا بایرامی، ایشان را نویسنده ای پرکار و فعال در حوزه های مختلف به خصوص ادبیات جنگ و دفاع مقدس قلمداد کرد. نفیسی در ادامه به بیان مواردی در مورد رمان باغ سبز پرداخت و اینکه رمان با دو روایت موازی، ماجرای پسری به نام بولوت را در زمان حال روایت و همچنین پدرش بالاش را 15 سال قبل از آن و همزمان با غائله آذربایجان و وقایع مربوط به گروه یا فرقه دموکرات پی می گیرد. وقایعی که از یک سو به اضمحلال  فرقه می انجامد و از سوی دیگر به مرگ و نابودی و آوارگی اعضا و هواداران آن، که در رمان بازی خوردگان آن ماجراها و حوادث عنوان می شوند. بالاش هم یکی از همین هواداران است که گوینده رادیو حزب دموکرات در تبریز است و پس از قشون کشی قوام السلطنه، از شهر و دیار فراری می شود، زنش کشته می شود و خودش هم نیست و نابود. حال سالها بعد از آن وقایع، پسر بالاش که یتیم و زیر دست میران نامی چوپانی می کند، بدنبال گذشته و یافتن یادی از پدر است. نفیسی از نکات بارز این کتاب این موضوع را قابل اشاره دانست که رمان در بستر ماجرا یا غائله آذربایجان، فضا و مناسباتی را ترسیم می کند که برگرفته از فرهنگ، سیاست و مناسبات این سرزمین است و می تواند در هر زمان تکرار شود، مثل اشاره ای که به روش های استفاده شده توسط دولت مرکزی می شود، یا آنجا که به لباس شخصی ها اشاره می کند.

 پس از نفیسی، مجتبی گلستانی نخستین منتقد جلسه اینگونه سخنان خود را آغاز کرد: "در مورد این رمان به دو استعاره اشاره می کنم 1) استعاره راه که درواقع می خواهد راه درست را از نادرست تشخیص بدهد و آن را بصورت پند می گوید که درواقع همان ایدئولوژی است،  و 2) استعاره رابطه پدر و پسر است که از یک طرف رابطه پدر واقعی با فرزند و از طرفی رابطه پدر کاذب و غیرواقعی با فرزند است که درواقع همان راه درست را از راه نادرست یا حقیقی را از غیر حقیقی میخواهد تشخیص بدهد. رابطه پدر و فرزند را اگر از بعد ایدئولوژیک نگاه کنیم درواقع همان رابطه شوروی و احزاب کمونیست آن است که حکم پدر فرزندی واقعی را دارد، اما با احزاب کمونیست ایران: توده و حزب دموکرات آذربایجان، این رابطه واقعی نیست و کاذب است. به عقیده من رمان در برابر این موضوع، موضع می گیرد که این رابطه پدر و فرزندی واقعی نیست و اوج آن را می توانیم در صحنه شلاق زدن بولوت ببینیم و یا در صحنه خون گیری از گوسفندان، که یک رابطه خشونت آمیز را نشان می دهد یک رابطه پدر فرزندی کاذب. اما از طرف دیگر یک  رابطه پدر و فرزند دیگری هم داریم: رابطه بالاش و پدرش که در نهایت به یک رابطه خوب تبدیل می شود، چون از نوع رابطه پدر و فرزندی خوب است. در این رمان چند رابطه وجود دارد: میران و بولوت،  بالاش و پدرش و یا بالاش و پسرش. که رابطه بولوت و میران یک رابطه ناحقیقی است.

 به نظر من داستان درقبال بسیاری از مسایل موضع می گیرد  و از نظر من برسازنده تاریخ نیست. مورد دیگری که این رمان موضع دارد، در مورد زبان آذری است. اگر بپذیریم همه آن چیزی که به عنوان فرهنگ و هویت می شناسیم،  در زبان منعکس میشود پس باید بگوییم که ما در ایران یک هویت و فرهنگ متکثر داریم، چون اقوام مختلف و زبان های مختلفی داریم. و اگر بپذیریم که هویت آذربایجانی با زبان منعکس می شود، اینجا یک تنش ایجاد می شود، چون این رمان به زبان آذری نوشته نشده است بلکه به زبان فارسی نوشته شده و درست است که در بعضی موارد به زبان آذری گفته می شود و آن جاهایی است که نویسنده می خواسته اصطلاحات، ضرب المثل و یا تکه کلام هایی را بگوید؛ اما تنها این اصطلاحات و یا ضرب المثل ها مهم نیستند که به زبان اصلی باشند، بلکه یک جنبه عمیق تر کار است که لزوم زبان آذری را می طلبیده و آن مثلا وقتی است که درمورد مرگ،  شیوه زندگی و... صحبت می کند. درواقع بین هویت آذربایجانی و هویتی که از جای دیگر به او تحمیل می شود، یعنی فارسی نوشتن، تنش ایجاد کرده است. به نظرم اگر کتاب آذری نوشته می شد و بعد ترجمه می شد، این مسئله بوجود نمی آمد. نکته اصلی این است که بالاش، پدربالاش، بولوت و غیره می خواهند زبان ترکی را حفظ کنند، و این  غیر از مسائل مربوط به خودمختاری و غیره است.  مسئله من باورپذیری این داستان نیست، بلکه می خواهم بگویم هویت رمان یک هویت آذری است که از طرف یک هویت دیگر که حکومت مرکزی است، قشون کشیده تا هویت خود را تثبیت کند، که همانا هویت زبان فارسی است. صرف نظر از این موضوع، از نکات مثبت کار به نظرم عمق شخصیت پردازی است که اوج تبحر  بایرامی را در این رمان نشان می دهد. نکته دیگر برخوردی است که با موضوع فرقه دارد و با نشان دادن عمق ماجراها و حوادث و حضور شخصیت هایی از آن طرف، تا حدی اجازه می دهد صداهای مختلف شنیده شود."

گلستانی در بخش دیگری از سخنان خود، رمان را واجد این ویژگی دانست که آگاهانه بدنبال بیان قرائت خود از ماجرا است و این کار را بسیار قدرتمندانه انجام می دهد. وی همچنین تبدیل بولوت را به امیر حسین، تنها تغییر نامی آذری به نامی مذهبی- ایران ندانست و آن را در راستای چشم انداز مورد نظر رمان دانست؛ خصوصا اینکه امیر حسین در حول و حوش زمانی سال های 40 که عده ای آن را سرآغاز تحول بنیادین دیگری در ایران می دانند، از دیار خود کوچ می کند و بدنبال راهی دیگر می رود.

 وحید جمالی دومین منقد جلسه سخنان خود را با این جمله شروع کرد: "تا وقتی یک واقعه تاریخی وارد ادبیات نشود، ماندگار نمی شود و این رمان، هم از بابت روایت شناسی و هم نقد سیاسی قابل بحث است. به زعم من چند بزنگاه مهم را می توانیم در تاریخ معاصرمان بیابیم، مثل شهریور 20، کودتای 32 که این خود موردی برای بحث روشنفکری بی حاصل بوده و 2 واقعه دیگر که یکی انقلاب اسلامی 57 است و دیگری جنگ 8 ساله.  اما علاوه بر اینها که گفتم مورد دیگری که اگر چه واقعه به حساب نمی آید، اما بحث های زیادی را ایجاد کرده موضوع جریان ها و گروهک های چپ هستند. در مورد غائله آذربایجان با وجود اهمیت آن در این بحث، من چیز زیادی نخوانده ام و ندیده ام. نکته مهم این است که این روزها با قضیه ای مواجهیم که  تبدیل به یک موضوع روز شده که به تعبیری پیامد همان ماجراهای غائله است و همان مسئله تجزیه طلبی، که در استادیوم ها، کنسرت ها  و جاهای دیگر آن را می بینیم. در این قضیه دو مجموعه یا بدنه کاملا درگیر هستند، یکی بدنه اجتماعی است، مثل جوانان که بی آنکه اطلاعاتی در مورد گذشته داشته باشند و چیزی بدانند، درگیر آن می شوند و دیگری بدنه اندیشه ای و فکری کشور است، امثال اساتید دانشگاه.

 وی در ادامه گفت: اگر بخواهم از عناصر داستانی صحبت کنم، رمان دارای 2 راوی است، بالاش و بولوت که بالاش راوی شگفت است. اما آنچه که در این رمان برجسته است این است که ازجریان زندگی عادی مردم صحبت می کند و نه از دهان چهره های تاریخی که بخواهد تاریخ را مصادره به مطلوب کند. به نظر من نویسنده باید در دل تاریخ برود تا سندهای درست را بیابد که نویسنده این کتاب این کار را کرده است. در رمان " مردگان باغ سبز " حکومت مرکزی هنوز کشور را بصورت کل نمی بیند. داستان می گوید چرا مالیات آذربایجان بیرون از استان مصرف می شود و چرا تهران بودجه ای چند برابر آذربایجان دارد. این وضعیت بالاش را وامیدارد تا بساط  دست فروشی خود را ول کند و در رادیو فرقه شروع به کار کند؛ که آخرش هم همان می شود که تروخشک با هم سوزانده می شوند. خانواده ها، همشهری ها، هم زبان ها، فدای فرقه می شوند، فدای بازی کثیف می شوند، که خود رمان این را می گوید. اینجاست که روایت تاریخ مهم می شود. ماکیاولی به شهریاری که هنوز نیامده، می گوید سیاست جایی وارد می شود که اخلاق و فضیلت وجود ندارد، که اگر وجود داشت سیاست لازم نبود. سیاست، منطق مناسبات قدرت است، سیاست کثیف است. وقتی تاریخ ساخته می شود که طرفدار طرفداری می کند و مخالف لگدکوب. اهمیت این رمان در این است که قربانی شدن بدنه اجتماعی را نشان می دهد، یعنی مردم عادی و نه  چهره های سیاسی."

 در ادامه این جلسه، طلا نژاد حسن سخنان خود را چنین بیان کرد: "کتاب خیلی من را جذب کرد.  به عقیده من اگرچه محور تاریخی، محور اصلی رمان است، اما آنچه ارزش کار محمد رضا بایرامی  را نشان می دهد، رویکرد روانشناسی به شخصیت ها است که خیلی خوب پرداخته شده است که حوادث و جریانات را از منظر شخصیت های داستانی بازنمود میکند و تأثیراتی که برروی آدم ها و روح و روان آنها می گذارد، بسیار قوی از آب درآمده اند. موضوع دیگری که در این رمان خاص بود، زبان رمان بود. زبان شخصیت ها یعنی پدر و پسر حالت تناظر ایجاد کرده بود. اما از لحاظ تاریخی نگاهم تاحدودی با آقای جمالی متفاوت است. به نظر من بن مایه اصلی رمان، خیزش مردم آذربایجان و اتفاقاتی است که در آن زمان رخ داده.  قرار نیست متن حالت خبر رسانی و وقایع نگاری داشته باشد، اگر بخواهیم فکر کنیم که متن بی طرف است. اما اصرار راوی به بیان بعضی از مسائل سیاسی، رنگ و بوی قضاوت می گیرد هرچند که این حرف ها از زبان شخصیت ها گفته بشود، مثل آمار کشته شدگان که معلوم نیست نویسنده  به کجا ارجاع می دهد. به نظرم نیاز به بازنگری و احتیاط بیشتری بوده و ارجاعات مستند تر لازم بوده  است، هرچند که این امر از لذت خواندن اثر کم نمی کند."

 هادی نودهی از منتقدان حاضر در جلسه اعتقاد داشت: "ظهور این رمان در برهه ای صورت گرفته که پرداختن به تاریخ به دلایلی کار دشواری است. هنوز رمان تاریخی یک مد نوشتاری نشده است  و آن هم به دلایل مشکلات فراوانی است که وجود دارد، مثلا سانسور. اگرچه خیلی ها براین عقیده هستند که این رمان به تاریخ و واقعیت کار ندارد و نویسنده وقتی به مسائل تاریخی می پردازد، دغدغه او واقعیت نیست، پس رمان ایشان را از این منظر نمی خوانم و به این موضوع کاری ندارم که آیا واقعیت داشته یا نه؟ مثلا یک بالاشی در تاریخ بوده که از ایران در همان ایام گریخته و با بالاش این داستان فرق دارد. اما در پاسخ به این سوال که چرا رمان نویس به سمت تاریخ می رود و آن را ابزار کار قرار می دهد، در حالیکه اساس داستان نویسی کنار گذاشتن واقعیت و پرداختن به تخیلات است، باید بگویم:  اگر رابطه رمان و واقعیت را بررسی کنیم: در سطح اول، رمان هایی را داریم  که نویسنده  داستانی را سوار وقایع رخ داده شده در گذشته می کند؛ در این دیدگاه هدف سرگرمی است وخواننده به یک نظر قطعی می رسد، چون شخصیت ها سیاه و سفید هستند. در سطح دوم، داستان یک پله بالاتر می رود، خواننده نمی تواند به سادگی قضاوت کند و شخصیت ها سیاه و سفید نیستند و خاکستری هستند. همانقدر برای بولوت دل می سوزانیم  که برای آدم های دیگر و نسبت به افسرها در آن صحنه اعدام، سمپاتی پیدا می کنیم. به نظرم رمان آقای بایرامی در سطح 2 است. البته سطح سومی هم داریم که در آن، در مورد تاریخ می نویسیم اما آن را انکار می کنیم. این سطح آخر به نظرم سطحی عالی است که علیرغم فکت های ارائه شده، واقعه وجود خارجی نداشته و با انکار تاریخ به یک تاریخ جدید می رسیم، مثل صد سال تنهایی مارکز. باید اضافه کنم که به نظرم  نویسنده در این رمان یک جاهایی سعی داشته به این هدف برسد، مثل: جایی که مرده ها از گور در می آیند، یا جایی که امیر حسین با روح پدر آشنا می شود."

  وی سپس اضافه کرد: "ساخت رمان بر مبنای تفکر حکومت مرکزی شکل گرفته است. و اینکه تفکر جدایی آذربایجان از ایران غلط است. زمانی این سؤتفاهم برطرف می شود که  جدایی پدر و پسر  یعنی بالاش و پدرش هم تمام می شود، که با شکست فرقه و تمام شدن غائله به یکدیگر نزدیک می شوند. این قضیه را در سطح زبان، که در ناخودآگاه نویسنده است هم می توان مطرح کرد؛ که منظور همان جداشدن از زبان مرکز است. نویسنده زمانی می تواند با تاریخ رابطه برقرار کند که رابطه اش با آن واقعه روشن نباشد و وقتی موفق می شود که در ناخودآگاه نویسنده بوده باشد. در کل می توانیم نتیجه بگیریم که هنوز داستان تمام نشده است."

 مسعود پهلوان بخش هم عقیده داشت: "بحث تاریخ در این رمان تمامی ندارد و با اینکه دیگران در این مورد زیاد صحبت کرده اند و اعتقاد داشتند که نویسنده در مورد تاریخ موضع مشخصی ندارد، باید بگویم به نظر من " بایرامی " موضع مشخصی دارد و موضع او موضعی علیه قدرت است.  و او بدرستی نه طرف دولت مرکزی را می گیرد و نه طرف فرقه را؛ حتا در صحنه ای که غلام یحیی پول ها را از بانک می برد. در مورد حکومت مرکزی هم چنین برخوردی دارد. نویسنده هدفش پرداختن به مردم است، و اصل رمان همین است. مردمی که توسط لباس شخصی ها نابود می شوند، و بدون اینکه خود بدانند وارد این بازی می شوند. در واقع از زاویه مردم نگاه می کند و تا آخرهم آن را پی می گیرد که انصافاً خوب از پس کار برآمده است. وی در ادامه گفت: از بحث تاریخ که بگذریم، رمان از نظر شخصیت پردازی، کاری درخشان و نیرومند است و صحنه های بسیار فوق العاده ای دارد مثل: صحنه مرگ بالاش که تکه تکه ساخته می شود و هرگز مشخص نمی شود چه کسی او را کشته. و صحنه اعدام افسران، صحنه قبرستان، صحنه شکنجه، آمدن پدربزرگ و به خصوص برگشتن روح بالاش که نویسنده آن را چیزی بین واقعیت و خیال می سازد و به نوعی یک رئالیسم جادویی وارد کار می شود."

 پوریا فلاح دیگر منتقد حاضر درجلسه گفت: "موضع، اعتقاد، و ائیدولوژی نویسنده برای من مهم نیست، آن چیزی که مهم است این است که آن مسئله را (هر چه  که باشد) در قالب داستان چگونه گفته و چطور آن را پرداخته، و در واقع مهم  به چالش کشاندن خواننده است.  به اعتقاد من برخورد نویسنده با زبان، فرم، یا مضمون خودآگاه بوده است. به همین دلیل حتی تنش زبانی- زبان حاکم (فارسی) و زبان حاشیه ( ترکی)- که آقای گلستانی به آن اشاره داشت  در خدمت هم فرم و هم  مضمون است.

فلاح ادامه داد:  آن وجهی که وارد بحث تاریخی می شود و پررنگ هم هست مورد علاقه من خیلی نیست و اگرچه درابتدای رمان گفته می شود، و تاکید می شود آنچه می گوید  واقعیت ندارد و سراپاخیال است، اما با این حال ما این اسامی را شنیده ایم و به گمان من این از جذابیت قصه می کاهد؛ آنچه برای من جذابیت دارد، آن جایی است که کتاب وارد قصه می شود و داستان می گوید." به نظرم اگر جمله اول کتاب (اسامی خیالی هستند و...) گفته نمی شد بهتر بود.

 وی ادامه داد:  "تحریف تاریخی که هر قدرت حاکمی انجام  دهد کار کثیفی است، چون درونش منفعت است اما تحریف تاریخی که نوعی نقض باشد و از بُعد ادبی انجام شود، خوب است، چون شکل دیگری از جهان را می سازد، که آن همان جهان رمان است؛ که به نظر می رسد نویسنده مردگان باغ سبز به این سمت رفته و تا حدی موفق هم بوده.

فلاح گفت: روابط آدم ها، همچنین لحظه پردازی ها، ساخت تصاویر ناب مثل- آمدن سیل و بیرون ریخت استخوان مردگان و ...- و برخورد آدم ها از قوت کار است. در ضمن برخی شخصیت ها خوب ساخته شده اند، مثل: امیر حسین یا بولوت و بالاش و... از نکات برجسته دیگر به نظرم درهم آمیختن  مرز بین واقعیت و خیال است که باعث می شود تاریخ را از یاد ببریم؛ همانجا که قصه، گویی تاریخ را بلعیده و خود را به رخ او(تاریخ) می کشد.

 در پایان باید بگویم چیزی که این کار را متفاوت می کند، این است که کتاب های قبلی نویسنده انگار پله ای بوده برای این کار، و این را از تأکیدی که نویسنده بر روی قصه دارد متوجه می شویم."

 منصورعلیمرادی در ادامه این نشستضمن اشاره به اینکه ای کاش در سخنان منتقدان این نشست بیشتر به مسائل ساختاری رمان اشاره می شد، مهم ترین بحثی را که قابل طرح دانست این بود که چرا مردم ما داستان نمی خوانند؟  بخصوص در مورد داستان هایی که به تاریخ بپردازد. وی اعتقاد داشت ادبیات ما در این زمینه  تهی است. هیچ متن تاریخی ما را به یک فهم جامع نمی رساند، مگر از راه ادبیات، درغیراینصورت تنها به یک فهم نسبی از وقایع می رسیم. مثلا شناخت آمریکا میسر نمی شود، مگر با خواندن داستان بربادرفته.

 پریا نفیسی از دیگر حاضران در جلسه اظهار داشت: "در ابتدا باید بگویم این کتاب یکی از بهترین کارهایی بوده که این اواخر خوانده ام. به نظر می رسد همه چیز سرجای خودش بوده از روایت گرفته تا زبان. در داستان گاهی عدم قطعیت هایی می بینیم، مثلاً آنجا  که تکرار و مکرر گویی در نثر و زبان دیده می شود و یا آن وقتی که سرنوشت و داستان بالاش را می گوید. و چه خوب تمام می کند داستان را درست قبل از مرگ بالاش، بالاشی که در واقعیت تاریخی، فرار کرده اما نویسنده تاریخ و داستان خود را می گوید، و حتا این را در عنوان داستان هم می بینیم:  "مردگان باغ سبز ". به اعتقاد من این رمان از ابتدا خواننده را درگیر خود می کند، چون نویسنده از یک طرف تاریخ یک برهه خاص را به تصویر می کشد، (که می توانیم خود تاریخ را هم داستانی بدانیم که هرکس داستان و تعریفی از آن دارد) و از طرفی دیگر در لابلای آن تاریخ، یک داستان دیگر را ارائه می دهد که انگار داستانی در داستان دیگر می سازد و باعث می شود که تعلیق و کششی ایجاد شود که خواننده را تا پایان با خود همراه کند و در نهایت منجر به رضایت و اقناع خواننده بشود و این دلیلش چیزی نیست جز تسلطی که نویسنده به کار داشته است."

 از دیگر حاضران در جلسه کامران سلیمانی نیا، نویسنده اثر را نویسنده ای کاربلد بر شمرد و تاکید کرد که صرف نظر از جهت گیری ها یا دسته بندی ها، باید به خود اثر نگاه کنیم که در اینجا با اثری قدرتمند مواجهیم. همچنین  ناصر تیموری با ذکر جزئیاتی از کار و اینکه بیشتر نکات مثبت در مورد رمان در این نشست مطرح شده است، به کم رنگ بودن نقش زن در رمان اشاره کرد و آن را پرسش برانگیز دانست.

 در پایان این جلسه " محمد رضا بایرامی" نویسنده " مردگان باغ سبز " به پرسش های مطرح شده از سوی حاضرین پاسخ داد. وی گفت:  "دربخش هایی از کار از زبان آذری مدد گرفتم که به نظر می رسید، زبان فارسی ظرفیت کافی ندارد و برای رساندن حق مطلب نیاز بود که زبان آذری استفاده کنم و در جاهایی هم که لازم بوده، از پانویس بهره برده ام، و در کل به نظرم می رسد که چاره ای جز این کار نداشته ام. بایرامی در ادامه گفت: "در این جلسه دوستان به مباحثی اشاره کردند که پیش از این فکر می کردم کار از ظرفیت هایی برخوردار است که انگار به خوبی دیده نشده است، اما نقد حاضران، فکر می کنم تا حدی این ظرفیت ها را نمایان کرد. از طرفی با دوستانی که اعتقادشان براین بود که منتقدان حاضر کمتر به نقد ساختاری اشاره کرده اند، چندان موافق نیستم و به خصوص در سخنان دو منتقد اصلی، موارد واشارات خوبی را در این راستا دیدم که در گذشته در مورد این کار اشاره نشده بود ." وی در پایان اظهار داشت: "در بعضی از کارهایم از 20 درصد و در برخی از 50 درصد یا کمی بیشتر، از توان نوشتاریم استفاده کرده ام، اما باید اذعان کنم که در این کار از همه توانم مایه گذاشته ام  و از صددرصد توان وجودی ام استفاده کرده ام و شاید به نوعی آن را ناخودآگاهانه نوشته ام."

 لازم به ذکر است که در این نشست ادبی که در پایان همراه با جشن و دور همی پایان سال و گپ و گفت دوستان بود؛ بهار رضایی، ابراهیم مهدی زاده، قباد آذرآیین، مجید واحدی، انوشه منادی، منیرالدین بیروتی، هادی هیالی و  ... هم حضور داشتند، که در مواردی به بیان نظرات خود پرداختند.

 

  *

اجرا: سیروس نفیسی، پوریا فلاح، هادی نودهی، مسعود پهلوانبخش، رضا فکری، احسان عسگریان، پریا نفیسی و ...

تهیه گزارش: پریا نفیسی

گزارش تصویری و سایت: پوریا فلاح

پوستر: رضا فکری

تهیه و ارسال خبر: احسان عسگریان

 منتقدین مهمان: مجتی گلستانی و وحید جمالی.

 

 گزارش تصویری

 

نقد چهارشنبه...
ما را در سایت نقد چهارشنبه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : naghde4shanbeo بازدید : 32 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 7:32